در پیچ و تاب گردش دنیا، سالیانی ست که سحرگاه تا شام، و شبانگاه تا سپیده، زیسته ام...
رخسار چند رنگ جهان را نقش کشیده ام و نقاب از رخ تلخ زمین و زمینیان بر چیده ام و نهایت امر، به این چند رسیده ام:
- گر ظلم دانی و توانی، بپرهیز که آن به و خوشگوارترست از ظالمیت
- گر یکه ای و بی یاور، نترس و بجنگ و یگانه، طی طریق کن که به دور از ادعای مدعیان، افتخار تام و تمامِ پیروزی، فقط از آن توست
- گر اشتباه کردی و تکرار، تاملی و تحملی سزاست، که مسیر پر اشتباه، خفت بار است و مملو از پشیمانی و ای کاش
- گر قدرشناس تو پیدا شد، غنیمتش دار، چراکه جهان پر شده از آدمیان دون مایه و قدرناشناس
- گر مجهزی به سلاح ادب، فاتحی و فرمانروا، لیکن ادب غیر از حماقت، و صداقت غیر از ساده لوحی ست
- گر افتاده ای و نجیب، به خویش مفتخر شو... ولی بدان که گاهی غرور در برابر مستکبر زورگو، عین نجابت است و اصالت
- گر راه خویش به خالق گره زده ای و چشم و گوش و زبان و دل به او سپرده ای، رستگاری... و گر مخلوق بی خرد را، راهبرت نموده ای، گمراهی ... و سرگردانی و نگون بختی، تقدیر و تاوان توست
و در آخر...،
انسان را سه چیز باید است:
مهربانی تا قیام قیامت
نظم و عدالت حین ریاست
و کسب آگاهی و خوش عملی به هنگام والدیت ....
«قلم: سید امیر ابوترابی»
۵
از ۵
۲۰ مشارکت کننده