در آن زمان که نبود از من و تو آثاری
در آن زمان که تهی بوده این جهان از من
در آن زمان که زمین سرورانه میچرخید
در آن زمان که فلک بوده بی نشان از من
در آن زمان که بهار آمد و خزان میرفت
در آن زمان که زمستان نداشت جان از من
رسید موعد پرواز من به سوی زمین
رسیده وقت جدایی آسمان از من
رسیده وقت رهایی قطره از دریا
رسیده وقت خداحافظیشان از من
به وقت دوری از آن لایزال بیهمتا
صدا رسید، سوالات باغبان از من
عزیزبندهام، آنجا به فکر ربت باش
مدام روز و شب آری فقط بخوان از من
تو با تمام جهان، همنوا و همسو شو
تو با زبان و عمل همچنان بمان از من
برای راه بلندت، رفیق میخواهی
نترس و راهی ره شو، و ساربان از من
در این مسیر پرآشوب و خانه بر افکن
برای تو برسد گنج بیکران از من
همان نسیم سحرگاه، همان خوشی دلت
همان دلیل سرورت که شد عیان از من
همان مبارکه ریحان، همان سپیدی محض
که گشته همره تو، پاک و مهربان از من
تو میشوی به جهان ناجی و دوای همه
برای خالق یکتا، شوی فدای همه
----------
21 بهمن 402 - خویش
-----------
سالها پیش در چنین روزی به دنیا آمدم تا برای مدتی در دنیا زندگی کنم و به تکامل برسم.
در ایامی که گذشت، حوادث گوناگون مسیر زندگی ام را تحت الشعاع قرار داد تا با این فراز و نشیبها، واقعیاتی را درک نموده و بر اساس آن معیارها و اساس زندگانی ام را تنظیم نمایم.
روزهای تلخ و شیرین را سپری کردم. سختی های فراوانی را متحمل شدم. بسیاری از اهدافم را بدست آوردم و برای رسیدن به اهداف دیگرم برنامه ریزی نمودم.
در این میان، چیزی که همواره در ذهنم بیدار بوده این است که خدایی دارم که در ورای تمام نقشه ها و مکرهاست و بینهایت محض و قادر بی همتاست. اوست که تنها راه فرار و نجات است و باید فقط به سوی او باشم و غیر از او را که جز بازیچه و گمراه کننده نیستند، خط بزنم. خدایی که مرا بی آنکه بخواهم خیر داد و بی آنکه لایقش باشم برتری بخشید.
روزگار گذشت تا اینکه امسال از راه رسید. سالی پر از خیر و برکت. سالی سرشار از خوشی و تعجب. سالی مملو از شگفتانه و معجزات...
رسید ایامی که من، به آرامشی رسیدم که سالیانی ست که به دنبالش هستم... آرامشی از جنس نور و مهربانی محض... آرامشی از جنس حقیقت بدون نفاق و دورویی... آرامشی خالص و پراطمینان...
جملاتی را شنیدم که سالها بود منتظرش بودم... جملاتی از جنس قدرشناسی و هوشمندی... از جنس عشق ناب و خدایی... از جنس آسمان....
و یقین دارم که پایان این قصه، بی تکرار است، به بزرگی رحمت و لطف پروردگار بینهایتم...
و در نهایت، بسیار خوشحالم از استجابت دعای ربنا هبلنا... و آمدن نور چشمانم :)
(آخرین تولد مجردی ان شاءالله)
اما اهداف امسالم، با کل سالهای قبلم فرق میکنه
اهدافی به شدت جاه طلبانه و حیرت انگیز که با توکل بر خدا و تلاش بی مانندم بهشون میرسم، ان شاءالله...